ايمان سرّ مقاومت آزادگان |
يكى از اعضاء هيأت اعزامى از سوى سازمان بين المللى صليب سرخ به اردوگاههاى اُسراى ايرانى در عراق در يكى از ديدارهاى خود از اردوگاه موصل 4 سؤالى را مطرح كرد كه پاسخ به آن رمزگشاى سرّ مقاومت آزادگان و ماندگارى و جاودانگى خط سرخ تشيّع در طول تاريخ است. |
![]() آن عضو روانشاسِ هيأت صليب سرخ پس از بارها ملاقات با آزادگان سرافراز، اين بار با حيرت از جمع آزادگانى كه دور او حلقه زده بودند پرسيد: رمز سر زندگى و نشاط روزافزون شما اُسراى ايرانى در چيست؟ او گفت؛ من از اكثر اردوگاههاى اُسراى جنگى و حتى زندانها در كشورهاى مختلف بازديد كردهام و با توجّه به تخصصم (روانشناس) روى آنها مطالعه كردهام و امروز تحقيقاً به شما مىگويم كه اُسراى ايرانى با همهى اسرا و زندانيانى كه من از نزديك ديدهام تفاوت اساسى دارند. همهى آنها پس از مدتى دُچار مشكلات جدّى روحى و روانى مىشوند. كه نهايتاً برخى دست به خودكشى مىزنند، عدهاى با علم به عدم موفقيت بارها اقدام به فرار مىكنند تا اينكه بالاخره توسط نگهبان كشته شوند. فساد جنسى در تمام اين زندانها يك اپيدمى محسوب مىشود. امّا شما گويا از جنس ديگرى هستيد. هر بار كه من به ديدار شما مىآيم با نشاطتر و مصمّمتر از قبل شما را مىبينم. و در حيرتم كه چه عاملى شما را در مقابل مشكلات اسارت چنين مقاوم و شكستناپذير ساخته؟ بچه ها پاسخ لازم را به آن سوئيسى دادند هر چند كه همچنان آثار حيرت از چشمان او خوانده مىشد. آرى پاسخ آزادگان يك كلمه بود؛ «ايمان»، ايمان رمز پايدارى ما است. ايمان به خدا. خدائى كه از رگ گردن به آدمى نزديكتر است. خدائى كه در همه حال انيس و مونس بندهى خود مىباشد. ما يقين داشتيم كه خداى ما همان خداى حضرت يوسف است كه او را در چاه و زندان تنها نگذاشت. ما ايمان داشتيم كه خدا از بين بندگان خود ما را برگزيده است تا در كوران ابتلائات براى ميدانى بزرگتر آبديده و ورزيده نمايد. ما شاهد بوديم كه فرزندان خمينى سربلند از اين آزمايش بزرگ بيرون آمدند. فرياد «مرگ بر صدام ضد اسلام» كه از حلقوم پاك رادمردى چون آزادهى شهيد شهسوارى برخاست در حالى كه دستانش بسته بود و سر نيزههاى دژخيمان بعثى روى گردن او قرار داشت ترجمان هويت تمامى آزادگانى است كه با تكيه بر ايمانهاى راسخ حماسههائى بس بزرگتر خلق كردند امّا صدايشان به ظاهر در سياهچالهاى صدام مدفون شد و جز در و ديوار زندان هيچ گوشى آن را نشنيد و هيچ چشمى شاهد آن نشد. ولى مگر نه اينست كه از ارباب خود سيد الشهداء آموختهايم؛ كه چون خدا مىبيند و گواهى مىدهد هر مصيبتى و مرارتى در كاممان شيرين و گوارا است. و مگر نه اينكه امالمصائب زينب كبرى بعد از مشاهدهى آنهمه مصيبتهاى جانكاه در مقابل جلادى چون ابن زياد فرمود: ما رأيت الاجميلاً. روزى كه شهيد خليل فاتح آن آزادهى سرافراز تبريزى در اردوگاه موصل يك سينه سپر كرد و با پذيرش داوطلبانه مسؤوليت سلاح و نارنجكهاى كشف شده از زير خاك باغچههاى مقابل آسايشگاههاى اُسرا كه در زمان آتشسوزى انبار سلاح و مهمات عراقىها و در پى كمك آزادگان در اطفاء آن توسط افرادى غير از شهيد فاتح ربوده شده و براى زمانى مقتضى مدفون شده بود. با آغوش باز به استقبال شهادت رفت تا آسيبى به ديگر همرزمانش نرسد. هيچ دوربينى اين حماسه را ضبط نكرد و هيچ مورخى آن را ثبت ننمود امّا خليل يقين داشت كه خدا حاضر و ناظر است و در روز حساب گواهى خواهد داد. او خوب مىدانست كه روزهاى بدترى در انتظار او است. خليل از سرنوشت خود آگاه بود و مىدانست زمانى كه در زير شكنجههاى وحشيانهى بعثيها در سياه چالهاى بغداد از شدت درد بارها از هوش مىرود هيچكس، حتى همرزمانش نيز شاهد جان سپردن او نخواهد بود امّا آگاهى از اين مسأله نيز موجب نمىگشت كه امثال خليل فاتحها در انجام وظيفه و مبارزه با دشمن ذرهاى به خود ترديد راه دهند. همه بايد بدانند كه اگر آن روز شهيد فاتح گوى سبقت را نمىربود كم نبودند فرزندان خمينى كه داوطلب اين فداكارى مىشدند. همچنان كه در مقاطع مختلف ايام اسارت مشابه آن را بسيار شاهد بوديم. حماسهى شهيد فرخى آن معلم مجاهد و خستگىناپذير دزفولى كه توهين سرباز عراقى به امامش را تاب نياورد و جان خود را در دفاع از امام و مقتدايش بىدرنگ تقديم كرد، شاهدى بر اين مدعى است. مغز متلاشى شدهى شهيد حسينزاده در اثر ضربهى بلوك سيمانى كه دژخيم بعثى بر فرق او وارد ساخت و تصوير جسم مجروح و بىجان او در وسط اردوگاه موصل 2 كه هرگز از ذهن همرزمانش محو نخواهد گشت بيانگر اين واقعيت است كه همهى فرزندان خمينى از يك جنس بودند امّا اين دست تقدير بود كه هر از گاهى گلى از گلستان سلحشوران علوى و ياران صديق امام زمان (عج) را برمىگزيد. آرى اين رود روان و زلال جارى جز از چشم حياتبخش ايمان نمىجوشد همان سر مقاومت آزادگان و شرط تحقق ظهور يگانه منجى عالم بشريت. همچنان كه مولا و مقتدايمان حضرت آيت اله خامنهاى فرمود: ايمانهاى راسخ شرط تحقق ظهور امام زمان (عج) مىباشند. بزرگان كه خود آموزگاران ما بودهاند. نسل جوان بايد بداند اينها افسانه نيست بلكه واقعياتى است كه شاهدان عينى آن حىّ و حاضرند. و اين تحقير خدا را شكر مىكنم كه توفيق داشتهام جزو شاهدان باشم، شاهد چيزهائى كه باور آن جز براى اهل ايمان و مجاهدت سخت است هر چند كه ناگفته نماند، همين امر مسؤوليت امثال بنده را دو چندان خواهد كرد. من شاهد بودم كه چگونه شقىترين زندانبانها در مقابل اسوهى صبر و مقاومت سيد آزادگان مرحوم ابوترابى خاضع بودند. چرا كه چيزى جز ايمان در وجود ابوترابى متبلور نبود. آنان كه توفيق همرزمى با ابوترابى را دارند تصديق مىكنند كه آنچه در مورد ائمه و بزرگان دين و اولياء خدا شنيده بوديم در وجود ابوترابى لمس مىكرديم. ابوترابى، همچنان كه مرحوم شيخ جعفر مجتهدى آن عارف بالله و سالك الى الله فرمود؛ مأمور الهى بود در بين اُسراء او مأموريت داشت در حالى كه خود آزمايش مىشد و منازل سير و سلوك را به سرعت طى مىكرد، بصورت عملى به آزادگان درس ايمان و استقامت دهد. وقتى آن پيرمرد اصفهانى در مقاطع سخت اسارت آنگاه كه فشارهاى روانى و شكنجههاى دشمن تشديد مىشد براى جلوگيرى از سُستى و رفع ترديد امثال حقير برمىخاست و با صداى لرزان، امّا قوى و طنينانداز با كلامى ساده و بىپيرايه با لهجهى اصفهانى مىگفت: بِرادرِا! باوِر كنيد خدا از صدام بزرگترِست باوِر كنيد خدا از آمريكا بزرگترِست. و اين كلام چون از دل برخاسته بود تا عمق جان ما رسوخ مىكرد. با خود مىگفتم؛ كه چه خوب ابوترابى مأموريت الهى خويش را به انجام رسانده و ايمان را نه در لفّافهى كلمات و جملات فلسفى كه در عمل به آزادگان آموخته است. كما اينكه آن مرحوم خود نيز بارها بر اين ادعا صحه مىگذاشت آن گاه كه مىفرمود: برادرها قدر خودتان را بدانيد. اين حالى كه شما داريد، در حوزههاى علّميه گاهى طلبهها 30 سال يا 40 سال رياضت بندگى و عبادت را تحمل مىكنند تا به آن دست يابند. آرى، آزادگان ما با تمام وجود دريافتهاند كه هيچ سلاحى مؤثرتر از سلاح ايمان نيست. ايمان كليد هر در بسته است. ايمان آن راهوار تيزرو و ايمنى است كه راكب خود را به سرعت و سلامت به مقصد مىرساند. ايمان آن گوهر گمشدهى بشريت در طول تاريخ و به ويژه بشر امروزى مىباشد كه مكتب اهل بيت: منادى آن است و در اين راه هستى خود را فدا كردند تا بشريت به سعادت برسد. |
1392/4/8 |